هلیوس



من ضد اجتماع ام یعنی وقتی ببینم هژار نفر یک کاریو انجام میدن حتی اگه خودم به عنوان نفر انجام داده  باشم حالم از اون کار بهم میخوره. بدم میاد از بقیه. از رابطه های چند نفری متنفزم. دوست دارم فقط با یه نفر حرف بزنم بعدش ذهنشو وپاک کنم. تمام چت های تلگرام ایمیل و پیامامو پاک میکنم. دوست دارم  مخفی باشم. دلیل این خضوع وخشوع چیه!؟

از باختن متنفرم‌. اونقدر که بدم میاد از باختن که از بردن خوشم نمیاد. من باید  همیشه رقابت کنم. از الان رقیبم خود روز قبله.

پ.ن1:ذهنم خیلی دقیق و با نظمه. الان که دارم اینقدر بد مینویسم حالم از خودم بهم میخوره.

پ.ن2: معذرت میخوام.


سلام بچه ها

حدود شصت روز دیگه تا کنکوره و من میخوام واقعا یه نتیجه توپ بگیرم. باید خودمو به خودم اثبات کنم. کارهایی که تا دو ماه اینده میکنم:

1)رفع اشکالات! 2)استفاده حداکثری از ازمون های ازمایشی! 3) حل کردن مشکل آزمون دادن! 4) مرور آموخته هام! 5) مرور! 6)خیلی مرور!

 و اینم هدف من تا دو ماه آینده:

1) تلاش 2) تلاش 3) تلاش 4) تلاش 5)تلاش 6) تلاش 7) کنکور عالی

جمعه آزمون دارم و حالم خوب نیست و مریضم و نمیخوام برم. ولی به جاش هفته اینده پنج تا آزمون میزنم. دو تا زرد عمومی هم میزنم. از الان تا پس فردا شب روش های مناسب مطالعهمو بررسی میکنم. هفته اینده از روزی چهارده ساعت شزوع میکنم روزی نیم ساعت اضافه میکنم و همینجوری تا هیجده ساعت میرسونم. 

میخوام روزه هم بگیرم. اراده و ریاضت بیشتری بکشم! بچه ها من دیوانه نیستم. من همیشه جوری زندگی کردم که امروز ر‌وز آخره. هیچ وقت دوست ندارم درباره گذشته حسرت بخورم. من باید تمام تلاشمو بکنم تا به هدفم برسم. هیچ چیزی توی دنیا نمیتونه جلوی اراده و قدرت ذهن منو بگیره:)

خوشبختانه آدم جوگیری نیستم. باید بگم که شما وارد فصل اول زندگی من شدین:

به دنبال ساحل ناآرام.

از الان تا ززمانی که ساحل ناآرام رو پیدا کنم توی این فصل براتون مینویسم. خوش آمدین پس

پ ن 1: این آهنگ گوش بدین کیف کنین نظر بدین.


    پ ن 2: اینارو نوشتم متعهد باشم به خودم.

پ ن 3: شما چه اهدافی دارین!؟



بچه ها دمتون گرم.

با اینکه نمیشناسمتون ولی این چند تا کامنت بهم انگیزه داد.

اولین وبلاگمو شش سال پیش توی میهن بلاگ ساختم. بعدش چند تای دیگه هم ساختم. موضوع هاشون: فیزیک، نانوفناوری،فوتبال،شعر و. بود.

الان ذهنم درگیره مطالب و نوشته هام نظم نداره.

کلی قراره زخمتون کنم؛) حتی اگه دیگه کامنت ندین‌، ولی بدین


سلامی دوباره!

من هیجده سالمه و حدود شصت و چند روز دیگه کنکور تجربی دارم. اوایلی که وارد راهنمایی شدم بخاطر یک سری اتفاق( بعدا مینویسمشون) میخواستم پزشک بشم. خواسته اون موقع من فقط بخاطر عشق و علاقه و اون اتفاقی که قراره بنویسم بود.

چند وقت بعد دوست داشتم یک فیزیک دان بشم. گذشت و فهمیدم فیزیک دوست ندارم و علاقه اصلی من شیمیه.

شیمی جان چهار ساله که عشقمون پایداره، سایه ات مستدام عزیزم!

ولی بازم طی یک اتفاقاتی(که اینم مینویسم) شیمی رو خیلی دوست ندارم یا شاید هم از نظر ذهنی اشباع شدم.

الان تمرکزم روی کنکوره و بعدش با انتخاب رشته زخمتون میکنم. :د

شرایط درسیم خوب نیست. تلاشمو میکنم ولی هنوز ضعیفم و  باید توی این شصت روز خاکو به کیمیا تبدیل کنم


این آهنگو زارا خونده. زارا برنده مسابقه استعدادیابی سوئد شده.


عکس زارا رو هم بالا ملاحظه میکنین:)


پ ن1: ماه رمضانتون پیشاپیش مبارک. :اسمایلی خز:

پ ن 2: این کار درست بشه و پولش جور بشه قول میدم ادم شم.



احتمالا وقتی که خوندین این پستو من دیگه وجود ندارم. فکر عجیبب نکنین ولی.‌

من یه ادم اشتباهی ام‌ که نباید به دنیا می اپمد. شاید اگه اون شخص جلوی سقط منو نمیگرفت الان نبودم. من دو بار زندگی مجدد پیدا کردم استفاده نکردم.

من یه ادم عوضی ام که هیچ وقت به کسی توجه نکردم. من همیشه میگم چییزی برام مهم نیست ولی بیشتر از همه مهمه. بذار اینجا بگم امیدوارم هیچ وقت کسی نفهمه من کیم.

 من دوست داشتم یه ادم خیر باشم. یکی که کسی نشناسه اونو و اپن به همه بتونه کمک کنه. من دوست داشتم یه مخترع بشم یا کسی که زندگی بقیه رو اسون کنه.من یه احمقم که عاشق بقیه س ولی نمیتونه تحملشون کنه اگه اتقاقی برایی اطرافیانم بیفته من اول از همه نابود میشم. 

از حسام نسبت به خودم میگم. من یه ادم باهوش و مهربون و با دقت که حرفای بقیه براش مهمه تا حدی و حساسه و بسیار لجباز

 حتی احساس میکنم ترسوام. من عقل  کل نیستم. میتونم اشتباه داشته باشم‌ احساسات دارم

من الان توی جسم نابود شده ام پرواز میکنم. من یه انسانم که بین چندین میلیارد هم گونه دیگهه توی یه سیاره که چندین میلیارد میلیارد مثل خودشو داره چرت  و پرت میگم.

سلام به جهنم درون


من عاشق برنامه ریزی ام. حالا توی هر مسئله ای میخواد باشه بزمه فردارو اینجا میگم تا یکم شاد تر بشم.

ساعت  شش و بیست و هفت دقیقه بیدار‌میشم تا شش و چهل و شش دقیقه کارای اولیه رو انجام میدم تا هشت برای امتحان میخونم. هشت و پنج دقیقه مدرسه ام. حداکثر ساعت دوازده و ربع برمیگردم خونه. تا یک برنامه میریزم تا سی و یک اردیبهشت. از یک تا چهار درسمو میخونم. از چهار میرم یکم به خودم برسم. حداکثر دو ساعت باید طول بکشه. شش تا دوازده درس میخونم. دوازده میخوابم تا ساعت شش و ربع بیدار شم.


چون فرو آیی به وادی طلب

پیشت آید هر زمانی صدتعب

صد بلا در هر نفس اینجا بود

طوطی گردون، مگس اینجا بود

جد و جهد اینجات باید سالها

زانک اینجا قلب گردد کارها

ملک اینجا بایدت انداختن

ملک اینجا بایدت در باختن

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کرد از هرچ هست

چون دل تو پاک گردد از صفات

تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

چون شود آن نور بر دل آشکار

در دل تو یک طلب گردد هزار

چون شود در راه او آتش پدید

ور شود صد وادی ناخوش پدید

خویش را از شوق او دیوانه‌وار

بر سر آتش زند پروانه‌وار

سر طلب گردد ز مشتاقی خویش

جرعه‌ای می، خواهد از ساقی خویش

جرعه‌ای ز آن باده چون نوشش شود

هر دو عالم کل فراموشش شود

غرقهٔ دریا بماند خشک لب

سر جانان می‌کند از جان طلب

ز آرزوی آن که سربشناسد او

ز اژدهای جان ستان نهراسد او

کفر و لعنت گر به هم پیش آیدش

درپذیرد تا دری بگشایدش

چون درش بگشاد، چه کفر و چه دین

زانک نبود زان سوی در آن و این


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها